قل دوم تاینی

ساخت وبلاگ

رو سکوی جلوی متروی ارم سبز نشسته بودم و پاهام و تاب می دادم و اب پرتقال با تاینی میخوردم و به افق خیره شده بودم و ویروس های آنفولانزا رو تو هوا میدیدم که برام دست تکون می دادن و رد می شدن.هوا بعد از بارون یک ریز دیروز کمی تمیز شده بود.با یه دستمم گوشی رو نگاه می کردم و طبق معمول به وبلاگ و حرف های رسیده از رفقا نگاه مینداختم و گاهی هم می خندیدم. از مهدی احمدوند و ماکان بند و دوران بلوغم:)) و پلک زدن های خانوم دکتری که از وسط کامنت ها از کادر خارج میشد :)) و کلی حرف های دیگه. قل اول تاینی رو تموم نکرده بودم که یه دختر خانوم متشخصی بین دو تا پاهام واستاد و گفت ببخشید.گفتم خواهش می کنم.پرسید صادقیه چطور باید برم.منم دهن پر انگشتم و بردم بالا به معنای اینکه ببخشید بزار این کوفت و قورت بدم عرض می کنم.خیلی متشخص انگاری که خط کش تو کمرش کرده باشن سیخ جلوم وایستاده بود و منتظر بود.منم طبق معمول که موقع خوردن که کسی ببینتم موذب میشم سعی کردم یه لبخند زورکی بزنم و سرم و بندازم پایین تا این بی صاحاب بره پایین.تا رفت پایین دیدم خانوم متشخص همچون آهوی رمیده ای پرید رو سکو و کنارم نشست.با فاصله ی چهار بنو انگشت.فقط میخواست قل اول تاینی رو تند تند بخورم و لذت نبرم.پرسیدم بگم؟ گفت اوهووووم.گفتم میری خط فلان و قطارش و سوار میشی و تهش پیاده میشی و فلان.گفت واااای چقدر سخته.من؟ شبیه این شکلک: / گفتم نه راحته بپرسی باز بهت نشون میدن.گفت می دونستین دیشب بارونش اسیدی بود؟ گفتم جان؟ بعد یه سری فرمول داد که اچ دو او با فلان ترکیب میشه و تبدیل به فلان میشه که اسیده.منم به قل دوم تاینی نگاه می کردم و گفتم اها.اره.خیلی خطرناکه.دیدم گوشیش و دراورد . بک گراند گوشیش عکس خودش بود.اما با کلی آرایش.تو گوشی خوشگل تر بود.تو واقعیتم بد نبود.شال صورتی سرش بود با موهای مشکی که معلوم بسیار بسیار بلندن.یکم با گوشی ور رفت و گفت حالا به نظرتون چه طوری برم سر راست تره؟ گفتم یه خط بیشتر نیست مشخصه.گفت شما میخواین مترو برین؟ به قل دوم تاینی نگاه کردم و گفتم آره. گفت عع.کدوم سمت؟ گفتم.گفت عع همون سمتیه که من میرم .با ذوق گوشیش و کرد تو کیفش و پرید از سکو پایین و گفت برییییم؟ به قل دوم تاینی نگاه کردم و گفتم بله.به سمت مترو راه افتادیم و تا ایستگاه مدنظر همراه من بود. قل دوم تاینی رو تو جیبم کردم و دختر متشخص و تو جا ناموسی گذاشتمش و مجبوری همچون پلنگی ازش محافظت کردم.ادم وقتی با یه دختر وارد واگن عمومی شلوغی میشه چه اون دختر دوست باشه چه آشنا.جه غریبه.مجبوره که نقش پارتنر با غیرت و بازی کنه که گرگ های گرسنه بهش حمله نکنن.این یه قانون نا نوشته س . انگار دکمه ای روی مرد وجود داره که باید در اینجور مواقع بزنه و تبدیل به مرد دارای سیبیل بشه.البته به طور موقت.چون دایمش برای من دردسره.این و از من قبول کن و بگو چشم.خلاصه.تا رسیدن به مترو هندزفری و گذاشتم و چشام می بستم و باز می کردم و سرم و تکون می دادم و اونم با گوشیش تو اینستاش ور می رفت و لبخند می زد. پروفایلش و نشونم داد به معنای دادن آی دی و دیدم 10 کا فالوور داره و سعی کردم خیلی ریلکس برخورد کنم و لبخند زدم و گفتم حتما.نری حالا تو فالورای اینستام پیداش کنیا هنوز فالوش نکردم.دارم فعلا سره رو از ناسره سوا می کنم. اابته من ترجیح می دادم مچ دستم و بدم بهش و اونم خودکارش و از کیف در بیاره و تلفن خونشون و برام بنویسه تا من وقتی باباش خونه نیست بهش زنگ بزنم.اما خب گویا دنیا عوض شده و الان جای صدای پشت تلفن با کلی استرس و یواشکی حرف زدن و تصویر سازی. میتونی به اینستای طرف بری و پر و پاچه و ک ون و ممه ی طرف و ببینی و بپسندی یا نپسندی . تهش که خداحافظی کرد و تشکر و رفت به این فکر می کردم هر پسری جای من بود فطعا جور دیگه ای رفتار می کرد.نه مثل من همچون خواجگان حرم سرا.باد حرف صبا افتادم تو دوران نو نهالی.تو یاهو 360. میگفت خاک تو سرت که بلد نیسی مخم و بزنی.چند وقت پیشا که دیدم شاخ معروف اینستا شده داشتم به حرفش فکر می کردم.از اون اول هم دهنی دوست نداشتم راستش.تمیز خوبه.بوی خوب بده.از اونا که نایلونش و وا میکنی بوی نویی میخوره تو صورتت.میدونی؟ سک-سیس ت هم خودتی.تاینیم برم از تو جیبم در بیارم.

چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 159 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 20:12