خُرده فرمایشاتِ تَهِ شَبی یک آدمِ جا مانده

ساخت وبلاگ

ته یه شب طولانی تو دوازدهمین روز ماهی که اسمش آدر بود تو ماشین تشسته بودیم و حدود دو ساعت به بارون یک ریزی که بند نمیومد نگاه می کردیم و به آهنگی که برای چندمین بار تکرار میشد گوش می دادیم.هر دو غمگین.هر دو جا مانده . هر دو رفیق. تو لحظه های آخر قرار بر این شد اون بره بیرون و سیگار بکشه و من صندلی و تا انتها عقب بدم و چشم هام و ببندم و به هیچی فکر نکنم.جز حال. که فقط اقتدار لحظه بماند و بس. که فردا تیغ تو گلو گیر کرده ی ماهیه دریای شمالیه که تا همیشه همراه خواهد بود.اما بماند برای فردا.فردا برای فردا.الان حالت چطوره؟.باران آمدنی چکار می کردی ؟ کاش یاد من بیوفتی و لبخند بزنی.کجکی.از اون ها که انتهای لبخند ختم میشود به کوبیدن دست رو پای راست و یه هیع گفتن عمیق از سمت چپ سینه ات.برقرار باشی و نارنجی .هرجایی که آسمونت بلند تر از جایی که من هستم هستش. آسمون من که الان تقریبا یک وجب و دو انگشت با سرم فاصله داره.برعکس آسمون تو که همیشه بلند بوده. مثل همون آسمونی که تو داستان ها نوشتن.که هیچ وقت با هیشکی قسمتش نکردی.حتی با من.آقای بوچلی داره توی آهنگش میگه که عشقش و تو پورتوفینو پییدا کرده.پورتوفینو یه دهکده ی ساحلی بسیار زیبا تو جنوای ایتالیاس.آقای بوچلی تو پورتوفینو عشق و پیدا کرده و من شاید ته یه کوجه ی بن بست پُشت یه پیکان چراغ بنزی که دتده دوش هم خوب جا نمیره پیدا کنم.عشق عشقه چه تو پورتوفینو.چه ته کوچه رضا غریبی یا کوجه مرغیا.آسمون شاید ارتفاعش فرق کنه.اما رنگش نه.حتی اگه با هیشکی قسمتش نکنیم.که بخوایم بریم جایی که شهابی تو آسمونش نباشه.دلگیری و دلتنگی و تنهاییم از چشم هام داره میریزه بیرون.جای تو خالی.نشون به اون نشون که اون قسمت از دستم تا همیشه زیبا میمونه وقتی نگاش می کنم.مثل الان.یا شاید فردا.فردا برای فردا.الانت و عشقه.تصدقت.

( کلیک )

چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 20:12