دیگه طاقت این شب های کش دار تنهایی رو ندارم.دلم زن می خواد.این تصمیم و حدود دو ساعت پیش که فهمیدم حالم خوب نیست و کسی رو ندارم دستم و بگیره و تو چشام زل بزنه و بپرسه حالم چطوره و من نگرانی و تو چشماش ببینم گرفتم.این تصمیم قطعی و از فردا ساعت هفت صبح قابل اجراست.
چرا هیشکی بر نمی گرده؟...برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 128