قیمه سیب زمینی بادمجون

ساخت وبلاگ

دیشب تا خود صبح خوابم نبرد.صدای بارون شدیدی که تبدیل به سیل داشت می شد حالم و بد کرده بود.راسته که میگن دل آدم که خوش نباشه هیچ برف و بارونی براش قشنگ نمیشه. چار زانو رو تخت نشسته بودم و دستم و زده بودم زیر چونم مثل پدر زن ونگوگ خیره بودم به پنجره که بارون کجکی می خورد بهش. الان می فهمم اهالی لندن چی می گن از آب و هواشون.لامصب یه بند بارید و بارید و بارید.خلاصه که حس خوبی بهش نداشتم و امیدم به حورشیدی بود که در نیومد.در نتیجه تصمیم گرفتم بلند شم و با چشمای پف کرده و موهای هپلی کمی آشپزی کنم تا بلکم بشوره ببره.از صبحی ویره قیمه افتاده بود جونم.از کله ی صبح جمعه ای پاشدم و پیشبند بستم و شروع کردم.نتیجه ش شد این.صفر تا صدش.برنج و ببین.با ته دیگه ش.ته دیگ بخوریم عروسیمون بارون بیاد.اون سالاد رو.و البته شاهکار اصلی.قیمه ی ترکیبی.پرررو.میکسه بادمجون و سیب زمینی.چون جفتش و دوست داشتم.گفتم جفتش و کنار هم بنشونم.دو یار دوست داشتنی من.که با قیمه پیوند ناگسستنی پیدا کردن.البته وقتی خواستم بخورم میلم نکشید.از بس از صبح پا گاز بودم خسته شده بودم و انگاری سیر.گذاشتم یکم دیرتر خوردم که بشوره ببره.بعدشم یکم بخوابم و بعد برم خرید.اگه این صدای بارون بزاره.این همه آب از کجا میاد؟

چرا هیشکی بر نمی گرده؟...
ما را در سایت چرا هیشکی بر نمی گرده؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : jamaandeh بازدید : 119 تاريخ : پنجشنبه 28 فروردين 1399 ساعت: 14:40